ماماسی دوست دارم
سلام عمرم کوچومولویه نازم طاهای گلم نازی الان داری میخوابی منم دارم تو دفتر خاطرات پسملم خاطراتتو مینویسم ماماسی جونم امروز صبح زودتر از مامانی بیدار شدی منم با صداهای گیغ و اغه بیدار شدم الهی جیگر مامان داشتی بازی میکردی گذاشتم رو تشکت طبق معمول پاهای کوچولوتو محکم به زمین میزدی چشاتو گرد میکردی وایییییییییییییییییییی چقد شیرین و دوست داشتنی هستی میخوام امروز تو رو رواکت بزارمت نفسسسسسسسسسسسسسسسسسس مامانی بابای پلنگ بابای هستی ...
نویسنده :
هستی
13:09